******************* WELLCOME *********************

بی خبرم ازت ، یه دنیا درد و دلتنگی
روی دل خسته ی من آوار میشه

سنگ صبوری نیست که همدم من باشه
هم پای دلتنگی من ، دیوار میشه


برچسب‌ها: دلتنگی
ادامه مطلب
+ تاريخ یک شنبه 19 / 1 / 1399ساعت 15:15 نويسنده Unknown |

 

حال من و دیوار می فهمـــه

این پاکت سیگار می فهمــه

روزایی که خط خوردن از تقویم

شبهای تاره , تار می فهمـه

 

حال من و پاییــز می فهمه

رویای غم انگیـز می فهمه

بارونی ام , هم بغض پاییزم

اشکم که شد اویز می فهمه

 

حال من و بـــارون می فهمه

چشمی که شد پرخون می فهمه

تو کوچه ها ویـــرون و سرگردون

تنها  فقط  مجنــون  می فهمه

 

حال من و خودکــار می فهمه

این شعر معنــادار می فهمه

زندگی  من  تلخ  مثل زهــر

ایستاده  پای  دار,می فهمه

 

حال من و این ساز می فهمه

  چون با منه دمساز,می فهمه

شعرای من از عشق تو لبریز

دردی که شد اواز می فهمه

 

حال من و این بار می فهمه

تو اخرین دیــــدار می فهمه

سهم من از دنیا,یه رخت سفید

کار گذشــت از کار می فهمه


برچسب‌ها: دلنوشته دلتنگی حال من و هیشکی نمی فهمه
ادامه مطلب
+ تاريخ شنبه 4 / 9 / 1393ساعت 21:28 نويسنده Unknown |

یک بغض , تو تردید باریدن

بازم هوای سرد و دلشوره

اونی که رفته بر نمیگــرده

از حال و روز خونه معلومه

تموم این خونـــــه شده دیوار

دودایه سیگــــار و فقط گریـــه

تسکین درد من دیگــــه رفته

مرگ منــــه دیوونه نزدیکـــــه

این خونه میره رو به ویــــرونی

همراه این روحی که مریضـــه

خون دل من,یکسر از چشمام

تا روزی کـــه برگـــردی آویزه

 


برچسب‌ها: تنهایی بغض گریه خونه دلتنگی
ادامه مطلب
+ تاريخ جمعه 21 / 8 / 1393ساعت 12:8 نويسنده Unknown |

حرفایی توی قلب من هست , که هیچکسی خبر نداره

کسی نمیدونه  چقد تلخ , دنیای من  رو  به  زواله

هیشکی نفهمید حرف چشمام و,حالا که غرق غصه ها هستم

خنده ی لبهام ظاهره کاره , ببین که از تو خالی و خستم..


برچسب‌ها: دلتنگی دلتنگی بی پایان دلتنگی همیشگی
ادامه مطلب
+ تاريخ دو شنبه 21 / 4 / 1393ساعت 14:26 نويسنده Unknown |

این زمستونم به یاد تو می مونم..

برف و بارونم, به یاد تو می مونم

هرچی می تونی نیا و تلافی کن

من تا می تونم به یاد تو می مونم....


برچسب‌ها: زمستون دلتنگی
+ تاريخ شنبه 13 / 12 / 1392ساعت 23:54 نويسنده Unknown |

دلم برایت تنگ است

و هیچ کاری از دست من برنمی آید !

زخم می نهد بر دلم

که حتی نمی توانم بگویم

تو را گم کردم

چون ...

تو هیچ وقت از آن من نبودی !!هیچوقت !

 


برچسب‌ها: تنهایی زخم بی کسی درد دل دلتنگی غربت غریبی عشق دوست داشتن
+ تاريخ جمعه 31 / 3 / 1391ساعت 21:39 نويسنده Unknown |

آن لحظه که دلتنگ یارم می شوم.
خود به خود هوس باران را می کنم.


آن لحظه که اشک از چشمانم سرازیر می شود.
هوس یک کوچه تنها را می کنم.
آن لحظه است که دلم می خواهد
تنهایی در زیر باران بدون هیچ چتر و سر پناهی قدم بزنم
قدم بزنم تا خیس خیس شوم ،
خیس تر از قطره های باران…. خیس تر از آسمان و درختان
آن لحظه که خیس خیس می شوم ، دلم می خواهد باز زیر باران بمانم ،
دلم نمی خواهد باران قطع شود.
دلم می خواهد همچو آسمان که بغضش را خالی می کند ،
خالی شوم ...
از دلتنگی ها ، از این شب پر از تنهایی
تنها صدای قطره های باران را می شنوم ،
اشک می ریزم ،
و آرزوی یارم را می کنم
دلم می خواهد آسمان با اشکهایش سیل به پا کند
لحظه ای که آرام آرام می شوم
و دیگر تنهایی را احساس نمی کنم ،
چون باران در کنارم است.
باران مرا آرام می کند ،
مرا از غصه ها و دلتنگی ها رها می کند و به آرزوهایم نزدیک می کند
آن دم که باران می بارید ، بغض غریبی گلویم را گرفته بود ،
دلم می خواست همچو آسمان که صدای رعدش
پنجره های خاموش را می لرزاند فریاد بزنم ،
فریاد بزنم تا یارم هر جای دنیاست صدای مرا بشنود.
صدای کسی که خسته و دلشکسته
با چشمان خیس و دلی عاشق در زیر باران قدم می زند ،
تنهایی در کوچه های سرد و خالی…
کجایی ای یار من ؟
کجایی که جایت در کنارم خالی است.
در این شب بارانی تو را می خواهم ،
به خدا جایت خالی خالی است.
کاش صدایت همچو صدای قطره های باران در گوشم زمزمه می شد
تو بودی شبی عاشقانه با هم داشتیم
تو که نیستی منی که همان مرد تنها می باشم
قصه ای غمگین را در این شب بارانی خواهم داشت.
قصه مرد تنها در یک شب بارانی ،
شبی که احساس می کنم بیشتر از همیشه عاشقم.
آری
آن شب آموختم که
باران بهترین سر پناه من برای رفع دلتنگی هایم است....


برچسب‌ها: باران دلتنگی شب عاشقانه عشق یار
+ تاريخ چهار شنبه 29 / 3 / 1391ساعت 10:46 نويسنده Unknown |

 به من می گویی ارام باش...

 

مگر یادت میگزارد من ارام باشم?

مگر خاطره هایت می گزارند بی تو زندگی کنم؟

محال است بی تو بودن ، خیال است با تو پر کشیدن...

مگر یادت میگذارد که فراموشت کنم..

آه...

کاش اینجا همان آغاز بود ، کاش هیچ آغازی پایان نداشت..

جای بوسه هایت بر روی گونه ام مانده..

جای دستان تو در دست های من خالیست و میدانم که خالی خواهد ماند..

از بعد رفتنت هزار بار توبه کردم که هوس اغوش تو را نکنم..

اما باز غرق خیال تو گم میشوم در اعماق اغوشت..

مگر عشقت میگذارد که بی خیالت شوم؟

و اما  تو ... چقدر بی وفا بودی...

که از چشمانم عشق پاکی که به تو داشتم را  حس نکردی..

حالا کجایی که ببینی رفتن تو چه اتشی در درون من به پا کرده است

که بی وقفه تار و پود وجودم را می سوزاند..

کجایی که ببینی یک عالمه دل تنگی در قلبم نشسته است..

با چشمان تر و قلبی مالامال از درد صدایت میزنم

برگرد , عزیزم برگرد

ای که هستی تمام هستی من...برگرد..

هر چه شود محال است عشق تو از قلبم بیرون رود!

در خیالم با یاد تو زنده ام..باشد که مرا بفهمی..

آه... 


برچسب‌ها: دلتنگی عشق متن زیبا
ادامه مطلب
+ تاريخ شنبه 2 / 3 / 1391ساعت 21:48 نويسنده Unknown |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 14 صفحه بعد