******************* WELLCOME *********************

به آغوش من بیا 
این قلمروی جنگ زده
دیریست در انتظار حکومت تو 
با گذر زمان می جنگد 

 

+ تاريخ جمعه 23 / 4 / 1400ساعت 2:17 نويسنده Unknown |

و به زودی همه ی ما زیر خاک خواهیم خفت،
ما که هرگز به هم مجال ندادیم روی آن بیارامیم

+ تاريخ یک شنبه 4 / 4 / 1400ساعت 19:54 نويسنده Unknown |

یک روز می آیی که من ، دیگر دچارت نیستم
از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم

+ تاريخ دو شنبه 21 / 1 / 1400ساعت 19:56 نويسنده Unknown |

خاموش نمی شود هرگز شعله ی این عشق 

در قلب من 

این عشق ممنوعه ! 

تو بر من حرام بودی انگار 

که نشد ، ارام بگیرم گوشه ی اغوش تو !

آه ، آه می کشم ، می سوزد جگرم 

گناه من چه بود ، که تو را شناختم 

گناه من چه بود که به تو دل دادم 

کاش تقدیر ما این نمی شد  

کاش زمان به عقب برگردد....

+ تاريخ پنج شنبه 22 / 8 / 1399ساعت 22:55 نويسنده Unknown |

نگاهم کن 

چقدر چشم های تو زیباست ...!

نگاهم کن من نگاه تو را دوست دارم ...

زمزمه کن اسم من را زیر لب

طنین صدای دلبرانه ات را دوست دارم ...

دستم را بگیر و رها نکن 

نوازش های عاشقانه ات را دوست دارم ...

کنار من بنشین به من بچسب و  جُم نخور!

عطر تنت  که می برد هوش از سرم را دوست دارم ...

دوست دارم ساعت ها غرق تماشای تو باشم

دوست دارم ساعت ها نوازش کنم موی تو را 

بیا بنشین کنارم , هوس کرده ام موهایت را ببافم 

دلم لک زده برای آن موهای ابریشمی تو 

آه

موهای تو...

دوست دارم ...

و 

دوست دارم ...

و ..

اما حسرت شده است پاسخ تمام این دوست دارم ها ... 

شاید کسی نفهمد عمق تلخی این حرف را 

" چشمه ی امید من خشک شده "

در برکه ی رویاهای من خبری از تلاء لو نور مهتاب نیست ...

 

+ تاريخ سه شنبه 6 / 7 / 1399ساعت 20:40 نويسنده Unknown |

خواب نبود و واقعیت داشت 

سردرگمی توی دل پاییز 

فکر تو شالوده ی افکارم 

شعرای من از غم تو لبریز 

 

خواب نمی بینم و بیدارم 

چیزی که ترسیدم ازش رخ داد 

دستای من یخ کرد , تا رفتی 

چشمای من با اشک پاسخ داد 

 

وقتی که حرف رفتن و گفتی 

جهنم و جلو چشام دیدم 

جهنمی سوزان اما سرد 

از روزای بعد تو ترسیدم 

 

قلب ِ منِ دیوونه نازک بود 

با اولین حرف تو زود پژمرد 

من رویاهام و با تو می خواستم 

حالا باید تو حسرت اون مرد...

 

+ تاريخ دو شنبه 1 / 6 / 1399ساعت 21:55 نويسنده Unknown |

تو , منو اینجا رها کردی 

میون مردمی که بی رحمن

میون مردم که بی رویان

از عاشقی کردن میترسن 

 

دستام و تو آخر رها کردی

تا از توی تقدیر تو رد شم 

تو من و دست غم سپردی تا

اسیر این دنیای مبهم شم

 

من مث برگی ام ! اسیر باد

تو کوچه ها حیرون و سرگردون

دنبال یک ذره از عطر تو 

تنهای تنها خسته و داغون

 

اینجا همین لحظه شروع میشه

پایان تلخ این منه خسته 

منی که من بودن رو یادش رفت 

چشماش به در ...در انتظار اون!

+ تاريخ شنبه 21 / 5 / 1399ساعت 21:37 نويسنده Unknown |

خسته ام ... شکسته ام ..!

نه راه پس 

نه راه پیش !

منم و دردِ بی امانِ دوری از نگار خویش ....

+ تاريخ جمعه 25 / 4 / 1399ساعت 18:45 نويسنده Unknown |

دنیامی 

تو مث نفس می مونی هر جا همرامی 

میدونی تموم زندگیمی .. دنیامی 

دیگه چی بگم ؟ بمونی و نری 

شاید شد , شاید موندی دوباره هر چی باید شد 

نگو هیچی روبرا نمیشه , شاید شد ...

 

+ تاريخ چهار شنبه 16 / 4 / 1399ساعت 17:9 نويسنده Unknown |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 14 صفحه بعد