******************* WELLCOME *********************
|
می خواستم عاشق چشمات باشم
می خواستم فاتح دنیـــــــــات باشم
با دستای کوچیـــــــــــک ,اما مسمم
می خواستـــم خالق فرداتـــــــ باشم
می خواستم مالـــــک دستات باشم
می خواستم همه جا همرات باشم
تموم سعیـــــــــم و کردم که امـــــروز
همــون مرد توی رویـــــــــــات باشم
تصـــــویر من تو برق چشماته
دستــــــام اسیر حُرم دستاته
وقتی ,لبــــت شیرینه با لبخند
و اســــــم من مابین حرفاته
حس قشــــنگی تو دلم میگه
سهم من از تو کل دنیــــــاته
راضی به کمتر هم نمیشم من!
سهم من از تو کل دنیـــــــاته ...
حال من و دیوار می فهمـــه
این پاکت سیگار می فهمــه
روزایی که خط خوردن از تقویم
شبهای تاره , تار می فهمـه
حال من و پاییــز می فهمه
رویای غم انگیـز می فهمه
بارونی ام , هم بغض پاییزم
اشکم که شد اویز می فهمه
حال من و بـــارون می فهمه
چشمی که شد پرخون می فهمه
تو کوچه ها ویـــرون و سرگردون
تنها فقط مجنــون می فهمه
حال من و خودکــار می فهمه
این شعر معنــادار می فهمه
زندگی من تلخ مثل زهــر
ایستاده پای دار,می فهمه
حال من و این ساز می فهمه
چون با منه دمساز,می فهمه
شعرای من از عشق تو لبریز
دردی که شد اواز می فهمه
حال من و این بار می فهمه
تو اخرین دیــــدار می فهمه
سهم من از دنیا,یه رخت سفید
کار گذشــت از کار می فهمه
یک بغض , تو تردید باریدن
بازم هوای سرد و دلشوره
اونی که رفته بر نمیگــرده
از حال و روز خونه معلومه
تموم این خونـــــه شده دیوار
دودایه سیگــــار و فقط گریـــه
تسکین درد من دیگــــه رفته
مرگ منــــه دیوونه نزدیکـــــه
این خونه میره رو به ویــــرونی
همراه این روحی که مریضـــه
خون دل من,یکسر از چشمام
تا روزی کـــه برگـــردی آویزه
آنچه از چشمانم می چکد , تکه تکه های قلب من است ...